چرا در ایران با کار کردن نمیشود به جایی رسید؟
اسفندیار جهانگرد-استاد دانشگاه علامهطباطبایی در بخشی از یادداشتی که در شماره امروز روزنامه شرق منتشر شده نوشت:
دلیل این موضوع در متغیرهای مهم علامتدهنده در کلان اقتصاد و جامعه است که باید یکی را در ساختار اقتصاد و دیگری را در سیاستهای دولت جستوجو کرد که البته این دو در گذر زمان علت و معلول هم بودهاند و روی همدیگر تأثیر گذاشتهاند تا به اینجا رسیده است. اگر بخواهیم در دلایل بیارزششدن کارکردن در جامعه در قالب سیاستهای اقتصادی کنجکاوی کنیم، موضوع برمیگردد به سیاستهای پولی و مالی دولت که منجر به تورمهای دورقمی و بعضا ناگهانی شده و نااطمینانی و تطبیقنداشتن دستمزدها و حفظنشدن قدرت خرید را از یک طرف رقم زده و از طرف دیگر فضا را برای ایجاد ظرفیت جدید و سرمایهگذاری از بین برده و انگیزههای نیروی کار را برای کارکردن و خلق ارزش کاسته است. اقتصاد ایران در نیمقرن اخیر بهجز در موارد بسیار نادر در برخی سالها همواره تورم دورقمی و بالا داشته است. مسئولیت این تورم مطابق تئوریهای اقتصادی با دولت است؛ چراکه بهدلیل بزرگشدن بیبرنامه و بیقواره دولت از طریق ردیفهای بودجهای و ساختار تصمیمگیری نادرست، باعث تسلط سیاستهای مالی بر سیاستهای پولی شده و هسته و کوره ایجاد تورم همواره در اقتصاد ایران شعلهور است و باعث کاهش کارایی سیاستهای پولی و مالی شده و از طرف دیگر به علت ناتوانی در بهکارگیری ظرفیتهای شایسته و کیفی نیروی کار بهدلیل سرکوب دستمزدها متناسب با تورم شده است.
دراینباره اقتصاد تورمی ایران باعث شده بازدهی دستمزد نیروی کار همواره کمتر از سایر عوامل تولیدی باشد که این هم به نوبه خود منجر به کاهش ارزش جریان درآمدی نیروی کار و ارزش کارکردن در فرهنگ و رفتار جامعه میشود. موضوع دوم در ارتباط با بیارزششدن جریان درآمدی ناشی از کار مربوط به ساختار اقتصاد ایران است. اصولا تخصیص منابع بین تولید و فعالیتهای رانتجویانه عامل مهمی برای پیشرفت اقتصادی جوامع است. ساختار و سیاستهای اقتصادی اگر بهگونهای باشند که تلاشها برای «دستبرد به منابع دیگران» و «حفظ منابع در مقابل رانتجویی دیگران» خوب کار کند، تولید را کاهش میدهد. علاوه بر آن با توجه به اینکه رانتجویی یک پدیده خودتقویتکننده است، این موضوع بهراحتی انگیزههای تولید و کارکردن و ایجاد ظرفیتهای جدید را از بین میبرد. در اقتصاد ایران به دلایل مختلف تولید همواره کمتر از تولید بالقوه است؛ چراکه برخی افراد بهدلیل ساختار و علامتهای نادرست دریافتی از دولت و بازارهای مختلف، بهجای تولید کالا و خدمت، رانتجویی را انتخاب میکنند و آنهایی که کالا و خدمت هم تولید میکنند، بخش عظیمی از منابعشان را به محافظت از محصول تولیدشده خود در مقابل دستبرد دیگران اختصاص میدهند. اگر شرایط اقتصاد بهگونهای اصلاح شود که منابع اختصاصیافته برای محافظت از تولید کمتر میشد، جریان درآمدی افراد افزایش مییافت و کارکردن ارزش پیدا میکرد. اقتصاد ایران از این حیث با پدیده «ایمنی در تعداد زیاد» مواجه است؛ یعنی بهدلیل تصمیمهای نادرست در متغیرهای کلیدی کلان، تعداد نافعان ناشی از دستبرد زیاد است و سعی میکنند ایمنی خود را به هر طریقی حفظ کنند؛ بنابراین از یک طرف ارزش کار پایین و ارزش دلالی و واسطهگری بالا و از طرف دیگر دسترسی به منابع برای یافتن و مجازات اجتماعی رانتجویان هنگامی که تعداد آنها زیاد است، کم است. هرچه دستبرد زیاد باشد، تولید نهتنها بهخاطر کاهش سهمی از منابع اقتصاد که به تولید میباید اختصاص مییافت کاهش مییابد و جریان درآمدی کار مختل میشود، بلکه بهخاطر کاهش مقدار عوامل تولید قابل دسترس و باکیفیت نیز کاهش مییابد.
همین مسئله در زمینه سرمایه انسانی هم مصداق دارد؛ چراکه هرچه دستبرد بیشتر باشد، انگیزه تحصیل و انباشت سرمایه انسانی کم و کمتر میشود و به این ترتیب دستبرد دوباره بیشتر و بیشتر باعث کاهش ظرفیت تولیدی و کاری اقتصاد میشود. برای اینکه فرهنگ کار و تلاش برای تولید اصلاح شود، باید سیاستهای کلیدی دولت در بازارها و محافل تصمیمگیری اصلاح شود و علامتدهی به سوءاستفادهگران را از بین ببرد؛ وگرنه توسعه و پیشرفت با این شرایط دور از دسترس خواهد بود.