فریبرز مسعودی

در کمتر کشوری مردم عادی کوچه و بازار به بهای ارزهای خارجی اینچنین حساس بوده و آن را دنبال می‌کنند. آیا این ویژگی مردم ایران حساسیتی بجاست؟
رویه رایج در دنیا این است که مردم عادی را کاری با نرخ پول ملی آن‌ها نیست یا دست‌کم تا این حد نیست و این کار در حوزه وظیفه بازرگانان و بورس‌بازان و کنشگران اقتصادی و سیاسی است. حتی بسیاری از مدیران شرکت‌های خدماتی و مدیران میانی صنایع سر و کاری با قیمت ارز ندارند و اساسا شاید ندانند بالا و پایین رفتن قیمت دلار چه تاثیری در زندگی عادی آن‌ها دارد. ولی در ایران به‌ویژه در سال‌های پس از انقلاب مردم به‌طور روزمره نرخ دلار و سایر ارزهای خارجی را با ریال رصد کرده و به آن واکنش نشان می‌دهند به گونه‌ای که حتی در کوچه و بازار و میهمانی خانوادگی درباره آن به بحث می‌پردازند. دلیل این امر چیست؟ چرا مردم ایران اینچنین به قیمت ارز واکنش نشان می‌دهند؟
وابستگی اقتصاد به بازرگانی خارجی
اقتصاد ایران اقتصاد کوچکی است که ظاهرا رابطه ارگانیکی با اقتصاد دنیا ندارد. سرمایه‌گذاری‌های مستقیم و غیرمستقیم کشورهای خارجی در ایران بسیار کم و عمدتا به صنعت نفت و گاز ختم می‌شود. حجم معامله تجاری ایران با دنیا بسیار کم و در حدود نیم‌درصد را تشکیل می‌دهد که این موضوع به علاوه کوچک بودن اندازه اقتصاد ایران و نبود سرمایه‌گذاری خارجی در ایران پارامترهایی هستند که قاعدتا باید مانع از تاثیرپذیری اقتصاد ایران از اقتصاد جهانی باشد. اما در واقعیت این‌گونه نیست. شاید همین تاثیرپذیری اقتصاد ایران از اقتصاد جهانی یکی از دلیل‌های حساسیت مردم ایران در برابر نوسان‌های نرخ ارز باشد. این موضوع همچنین نشان می‌دهد که اقتصاد ما به هراندازه‌ای که باشد به‌طور یک‌جانبه در همه‌ سال‌های پس از انقلاب به اقتصاد دنیا یاری رسانده اما از آن خیر و برکتی ندیده است. یعنی ما در برابر فروش نفت و گاز به دنیا فقط واردکننده محصول‌های ساخته شده کشورهای خارجی بوده‌ایم. از همین‌رو است که بحران‌های اقتصادی غرب و دنیای خارج اینچنین تاثیر منفی بر اقتصاد ایران گذاشته، اما در دوره‌های رونق و رشد اقتصادی دنیا ما از آن بهره‌ای نمی‌بریم زیرا ما در تولید و تجارت و ترانزیت کالا در جهان و منطقه نقش چندانی نداشته و شریک نیستیم. امیرنشین دوبی چه از نظر جمعیت یا آب و هوا و وسعت با ایران قابل قیاس نیست. همچنین موقعیت استراتژیک منطقه‌ای ایران با هیچ کشور و سرزمینی در خاورمیانه قابل مقایسه نیست. اما امارات که نه دارای جمعیت قابل بحث، نه سرزمین حاصلخیز و نه دارای صنعت و تاریخ صنعتی است، توانسته از طریق تجارت و برقراری روابط معقول با جهان (بدون
توجه به زشت و زیبایی آن) به نخستین اقتصاد خاورمیانه از نظر رشد و توسعه تبدیل شود. ما در این‌جا به هیچ‌وجه قصد بررسی روابط درونی اقتصاد این امیر‌نشین را نداریم بلکه تنها به استفاده از موقعیت استراتژیک این کشور و تبدیل آن به یک فرصت بزرگ نگاه می‌کنیم، اما اقتصاد ایران با درآمدهای افسانه‌ای نفت با رشد اقتصادی منفی 5/8‌درصد به یکی از شگفتی‌ها و پدیده‌های اقتصادی جهان تبدیل شده است!
گفتن ندارد که تنها منبع اقتصاد ایران درآمد حاصل از فروش نفت و واردات انواع محصول‌های ساخته شده و واسطه‌ای است. در واقع فروش نفت و توزیع دلارهای نفتی توسط دولت از طریق بانک مرکزی تنها هنر دولت‌های ایران به‌ویژه پس از سال‌های دهه‌ 50 خورشیدی بوده است که قیمت نفت با رشد ناگهانی در بازارهای جهانی روبه‌رو شد و اقتصاد ایران که تا پیش از آن نیز اقتصادی ضعیف و بدون بازار مبادله‌ای بااهمیتی بود، به یکی از زایده‌های بازار جهانی تبدیل شد. نبود هیچ منبع درآمد مستمر دیگری در اقتصاد ایران باعث شده است که این اقتصاد بدون تحرک و با ارزش افزوده ناچیزی در سطح ملی زیر تاثیر هرگونه نوسان ارز بر اثر بحران‌های جهانی یا دخالت‌های خارجی مانند تحریم و کارشکنی خارجی‌ها (گذشته از مشکلات مدیریتی داخلی) قرار بگیرد.
. تورم ارزی
به دلایلی که اشاره شد نیروی کار ایران به‌طور غیرمستقیم دستمزد خود را از نفت دریافت می‌کند. با افزایش بهای ارز به هر دلیل، این سطح دستمزد و تامین زندگی مزدبگیران است که به خطر می‌افتد. اقتصاددانان اعتقاد دارند که بهای دلار برابر است با تفریق تورم داخلی با تورم خارجی. فرض که این فرمول درست باشد. اما در این میان چیزی که نادیده گرفته می‌شود حفظ سطح دستمزدها با تورم ایجاد شده در براثر افزایش بهای ارز است. همگان شاهدیم که از سال گذشته به دلیل افزایش ناگهانی نرخ ارز، کشور با تورمی حدود 40‌درصدی روبه‌رو شده که عمده این افزایش‌ها نیز در بهای کالاهای مصرفی مانند مرغ، سبزی، برنج و حبوب بوده است و مستقیما فشار این افزایش بر دوش عامه مردم حقوق‌بگیر وارد می‌شود. با دید علمی و حساب و کتاب منطقی به نظر نمی‌رسد که افزایش نرخ ارز تاثیر مستقیمی در افزایش بهای کالاهای یاد شده داشته باشد اما در واقع می‌بینیم که تاثیر خود را گذاشته است و این موضوع مسئولان و اقتصاددانان را باید نسبت به افزایش بهای دلار و تاثیر آن در سطح قیمت‌ها و فشار بر مردم هوشیار کند. بعضی این‌گونه ادعا می‌کنند که بالا رفتن بهای دلار به دلیل این‌که سطح دستمزدها به همان نسبت افزایش نیافته موجب ارزان تمام شدن کالاهای ساخت داخل و بالا رفتن قدرت رقابت آن‌ها با محصول‌های خارجی مشابه می‌شود. آنچه از آمارهای گمرک و نهادهای مسئول به دست می‌آید خلاف این را نشان می‌دهد. یعنی یک: میزان و ارزش اقتصادی کالاهای ساخته شده که مد نظر این مدعا است و دوم: نسبت صادرات غیرنفتی به نسبت کل اقتصاد ایران رقم ناچیزی است و اساسا تولید صنعتی در ایران نسبت به کل اقتصاد بسیار ناچیز است که بخش عمده‌ای از آن مانند صنعت خودروسازی صرفا مصرف داخلی دارد. این گذشته از نیاز همین محصول‌ها به واردات کالاهای واسطه‌ای و سرمایه‌ای است. به‌طوری که در صنعت خودروسازی هیچ‌گاه در بهترین حالت درآمد ارزی این صنعت یک‌دهم نیاز ارزی آن را نتوانسته است تامین کند، از این رو نمی‌توان به این مدعا امید بست که حتی در صورت نبود تحریم علیه ایران ما در صورت بالا رفتن بهای ارز، صادر‌کننده محصول‌های صنعتی ساخته شده خواهیم شد و آمارهای یک سال گذشته نیز نشان می‌دهد در صادرات محصول‌های غیرنفتی موفقیتی نداشته‌ایم.
سوم اینکه: در این فرض نقش دستمزد در هزینه تولید بالاتر از واقعیت در نظر گرفته شده است. طبق اعلام کارفرمایان دستمزد در بالاترین سطح آن کمتر از 20‌درصد ارزش یک کالای تولید شده را تشکیل می‌دهد در صورتی که ما شاهد هستیم که با بالا رفتن بهای ارز تولیدکننده‌ها سودی نبرده و مشکلات پیشین آن‌ها نه تنها کاهش نیافت بلکه افزایش هم یافت. مانند تامین نقدینگی بر اثر بالا رفتن نرخ ارز و همچنین بالا رفتن سطح عمومی قیمت‌ها و سخت‌تر شدن تهیه مواد اولیه و کالاهای واسطه‌ای و سرمایه‌ای برای صنایع که نتیجه آن ورشکستگی و تعطیلی یا کاهش سطح تولید در کارخانه‌های کشور است.
در واقع می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که افزایش بهای ارز در کشور نه تنها باعث افزایش تولید صنعتی و کشاورزی داخلی بر اثر بالا رفتن قدرت رقابت آن و افزایش صادرات ایران نشد بلکه با بیشتر شدن نیاز صنعت و کشاورزی کشور به نقدینگی بیشتر، صنایع موجود نیز دچار مشکلات بیش از پیش شدند که ادامه حیات آن‌ها را در خطر قرار داد و در بعضی موارد موجب خروج آن‌ها از چرخه تولید شد.
نوسان نرخ ارز به شکل خود به خودی باعث رکود تولید به دلیل بیشتر شدن ریسک آن و در نتیجه داغ شدن بازار سوداگری می‌شود که این خود موجب بیشتر شدن واردات کالاهای لوکس و تجملی می‌شود. در هیچ دوره‌ای با بالاترین نرخ رشد اقتصادی و درآمد نفتی کشور ما شاهد این مقدار واردات کالاهای تجملی لوکس از خودروهای‌گران‌قیمت تا ساعت و لوازم ساختمانی و پوشاک نبوده‌ایم.
اما بدترین و آزاردهنده‌ترین پیامد بالا رفتن نرخ ارز افزایش تورم و کاهش قدرت خرید عامه مردم است که به دلیل ثابت ماندن سطح دستمزدها به بهانه کاهش تورم قدرت خرید خود را از دست می‌دهند. در این صورت ما با پدیده رکود تورمی روبه‌رو می‌شویم که آن نیز به نوبه خود باعث گسترش فقر، بیکاری و تعطیلی بیشتر تولیدی‌ها، گسترش کارهای دلالی و واسطه‌گری شده و روند فزاینده‌ رکود اقتصادی را دامن زده و ثقل دولت را در اقتصاد کشور بیش از پیش می‌کند.