پایان این بازار نزدیک است؟
رفتارهای
هیجانی در جایجای جامعه ما موج میزند و گویا بازارهای مالی ما نیز
نمیتوانند شرایط عادی و یکنواختی را سپری کنند. گفته میشود شاخص بورس
بازتابی از اقتصاد و فضای تولید و صنعت کشور است. حال ناگهان همه به سمت
بورس و شاخصها به شدت صعودی و ناگهان همه در حال سبقت برای خروج از بورس و
قیمتها (نه شاخص!) به شدت در حال سقوط؛ ناگهان همه به فکر دلار و سکه و
روزی دیگر همه در اندوه چرایی نگه داشتن آنها. تکلیف چیست؟ این شیبهای تند
شاخصهای ما باوجود کنترلها و مدیریت اعمال شده بازتابی از چه وضعیت و
نگرشی در اقتصاد ما هستند؟
حرکت به سمت واقعبینی
گویا این رفتارهای
هیجانی در بطن تصمیمگیریهای جامعه ما نهادینه شده است. رفتار صرفا از روی
احساسات و موجسواری روی شنیدههای عمومی در سرمایهگذاران عام، ناگهان
قیمت سهام شرکتها را به نقاطی میرساند که برای تجربه آن خیلی زود است و
گاهی چنان پایین میکشد که سهامداران عمده، مالکان صنایع و تحلیلگران ارشد
مالی نیز بر ارزش داراییها و محاسبات کارشناسی خود تردید میکنند اما
اعتقاد عمومی بر این است این رفتار هیجانی همواره درگذر زمان خود را به سمت
واقعیت سوق میدهد و رفتارهای احساسی ناشی از اخبار و شایعات فضای عمومی
در بازه زمانی کمی بلندمدتتر جای خود را به رفتار منطقی بازارها میدهند.
اکنون حال و روز بورس اوراق بهادار به همین صورت است؛ حال و روزی که بارها
آن را به صورتها و با عوامل و دلایل مختلف در دورههای زمانی متفاوت
مشاهده کردهایم و بازار ارز و طلا نیز به صورتی دیگر آن را در ماههای
گذشته به نمایش گذاشته بود؛ چه به صورت خریدهای هیجانی در نرخهای فراتر از
ارزش و چه به صورت فروشهای هیجانی زیر ارزش واقعی داراییها که هماکنون
در بسیاری از نمادها شاهد آن هستیم. قیمت سهام شرکتها در روزهای اخیر وارد
محدوده قیمتی جالبی شده است. تحلیلگران تکنیکال ماندهاند چه بگویند.
کفهای قیمتی جدید، پایینتر از کفهای قبلی است. سقفهای قیمتی جدید نیز
پایینتر از سقفهای قبلی! یعنی باید گفت آغاز دور ریزش جدید در بازار و
نوسان در کانالی نزولی در راه است اما در این قیمتها؟ تحلیلگران بنیادی
عمدتا اعتقاد به ارزندگی سهام بسیاری از شرکتها در محدودههای کنونی
دارند. حتی با نرخ بازگشت سرمایه بالای بیست و چند درصدی که اکنون برای
اوراق مشارکت مطرح شده است، به نظر میرسد بسیاری از نمادها که فعالان
بازار به آن اشراف دارند، میتوانند به راحتی بازده بیش از آن را در شرایط
«ثبات» برای سرمایهگذاران در پی داشته باشد. هر چند بدون شک در صورت حفظ
شرایط پرافت و خیز کنونی تبدیل بخشی از داراییها به اوراق بدون ریسک از
سوی برخی سرمایهگذاران تصمیم منطقی بوده است. تنها اگر کسی رنگ و بوی
«تشنج و بیثباتی شدید» حس کرده است میتواند رفتارش در فروش هیجانی درست
باشد اما این رنگ و بو هنوز برای عمده تحلیلگران ارشد بازار، لااقل در برخی
صنایع و در این قیمتها چندان قابل درک نیست.
رفتار معاملاتی غیرقابل توجیه
البته
بدون شک همه سهام شرکتها نیز جذابیت مشابهی ندارند و رفتار معاملاتی
ماههای قبل و صف خریدهای عمومی در بازار، مورد توصیه هیچ مشاوری نیست اما
رفتار مشابه معاملات روزهای اخیر نیز با نگرش واقعبینانه فاصله معناداری
دارد. سرمایهگذاران در هر مقطع زمانی ضمن توجه و اشراف کامل به شرایط
اقتصادی و سیاسی و چشماندازهای آن، کافی است با خود بیندیشند آیا در
قیمتهای فعلی با سرمایه جدید، حاضر به خرید سهام شرکتها با دید چند ماهه
هستند یا خیر، اگر هستند نباید در نقش فروشنده در بازار ظاهر شوند و عکس آن
هم، هنگام خرید سهام در قیمتهای رشد کرده نیز صادق است.
چه کسانی موفقتر هستند؟
به
هر حال تجربه نشان داده است در بازارهای مالی در بازههای زمانی طولانی
مدت همواره کسانی موفقتر هستند که با چشمان باز روندها و تحولات را مبتنی
بر تحلیلهای عمیق کارشناسی و نه عامیانه دنبال میکنند و خریدها و
فروشهای غیرهیجانی دارند. البته برای سرمایهگذاران دایمی که بازدهی کوتاه
مدت سرمایهگذاریشان برایشان مهم است، عدم استفاده از این فرصتها دشوار
است. گاهی اوقات در شرایط متشنج باید مقداری نقدینگی سبد سهام را افزایش
داد و کنار ایستاد تا این هیجانات فروکش کند و دوباره حتی در قیمتهای
بالاتر اما با اطمینان بیشتر، درصد نقدینگی سبد را کاهش داد. بهتر است با
احساس رفتار هیجانی شدید و تجربه رشد زودهنگام قیمتها نیز کمی از بازار
فاصله گرفت. چراکه تجربه ثابت کرده همواره هیجانات فروکش میکند و آنچه
میماند واقعیت ماجراست. تجربه نشان داده است سرمایهگذاران در بازارهای
منفی روی اخبار مثبت تمرکز میکنند و دایم از آن سخن میگویند و در
بازارهای مثبت عکس آن رفتار میکنند و هزاران خبر مثبت را از پستوهای
سایتها و خبرگزاریها استخراج و به اشتراک میگذارند. هر چند که در مقیاس
کلان این سبک سیاستگذاری مشابه نرخ خوراک، امنیت سرمایهگذاری را هدف قرار
میدهد. اما آیا میتوان گفت افراد و سرمایهگذاران خردی که با تعجیل
فراوان در صفوف فروش سهام شرکتهای برخی صنایع اعم از مخابرات و بانکها
و... قرار میگیرند، پیشتر از سیاست گذاری کلان مجلس و دولت اطمینان
داشتند؟ یعنی درگذشته با تجربههای نوع سیاست گذاری دولت قبلی، بیش از این
مقطع اطمینان را داشتند؟ احتمالا، پاسخ عموم کارشناسان به گزینه «خیر»
نزدیکتر است.
آیا امیدی به برگشت بازار هست؟
اما در مورد پیشبینی
رفتار چند ماه آینده بازار سرمایه، در کنار توجه به سایر عوامل و مولفههای
تاثیرگذار سیاسی و اقتصادی که در این یادداشت قصد پرداختن به آن نبود،
باید گفت در چند سال اخیر به دلایل برخی ابهامات، ماههای پایانی سال عمدتا
ماههای پرعرضهای بوده است و فروردین ماههای بورس نیز، تاکنون دورانی
خاص و طلایی برای بازار بورس محسوب میشده است. نمیتوان گفت این الگوی
رفتاری و زمانی، همیشگی و دایمی است اما ریزشهای اخیر بازار سرمایه و افت
قیمت سهام شرکتها، که صد البته از ریزش شاخص و آنچه از بیرون شنیده میشود
بسیار بیشتر است بر جذابیت قیمتهای فعلی با دید میانمدت و بلندمدت تاکید
دارد. البته اعتقاد بر این است که انتشار خبرهای خاص در خصوص نرخ خوراک یا
سایر عوامل تاثیر گذار اعم از توافق خاص سیاسی جدید در تعاملات بینالملل و
داخلی با اجماع سیاسی داخلی میتواند بازار را با رشد کوتاهمدت جذابی حتی
در همین هفته نیز همراه سازد اما با توجه به نگرانی ایجاد شده در
سرمایهگذاران پتانسیل لازم برای تجربه سقفهای قیمتی قبلی سهام ارزنده و
بنیادی با اطلاعات و شرایط فعلی در سال 93 مورد انتظار نیست و برای مشاهده
آن چندماهی زمان لازم است.
پاسخ به این سوالات شاید بتواند در اتخاذ تصمیم درست در مورد خرید، فروش یا نگهداری سهام شرکتها کمک کند:
از
نظر تحلیلگران آیا مشاهده قیمت سهام بسیاری از شرکتها، 10 تا 20 درصد
بالاتر از قیمتهای فعلی طی کمتر از چهار ماه آینده یا در آستانه فصل تشکیل
مجامع عمومی شرکتها رخداد عجیب و بعیدی است؟ آیا این بازده پر احتمال
قابل رقابت با بازدهی اوراق و بانک نیست.
سهام شرکتها با نسبت قیمت به
درآمد تحلیلی 5/3 تا 5 (نرخ بازگشت سرمایه بین 20 تا 28 درصد) با داشتن
چشمانداز مثبت از سودآوری، فروختنی و گریختنی هستند؟
پویایی بیشتر
موتور تولید در کشور، همراه با فعالتر شدن بنادر و باز شدن راههای
تبادلات مالی بینالمللی، که در سالهای گذشته بسیاری از شرکتها را آزار
میداد، در تضاد با بهبود وضعیت سودآوری و توسعه شرکتها در آینده است؟
آیا
اعتقاد عمومی بر این است که قیمت مسکن، طلا و ارز به عنوان بازارهای رقیب
در چند ماه آینده شیب تند صعودی خواهند داشت و به سرمایهگذاری در آنها
باید به طور جدی فکر کرد؟
برای کاهش نقدینگی جامعه، تامین مالی صنایع،
کاهش بیکاری و...، رونق کدامیک از بازارهای رقیب به سیاستهای دولت و
مجلس نزدیکتر است؟
آیا به نظر شما روند توافقات ژنو به سمت شکست پیش
میرود و باید در چند ماه آینده منتظر ایجاد بحرانها و فشارهای سیاسی و
اقتصادی جدید بینالمللی بر دولت، ملت، صنایع و شرکتها بود؟
آیا پاسخ به همه سوالات بالا مطلقا مثبت است و اساسا باید از سرمایهگذاری در بورس حذر کرد و در اسرع وقت از آن خارج شد؟