و این داستان خیلی از ماست
بزرگی تعریف میکرد که:
یکی از نخستین بارهایی که به خارج از کشور رفته بودم، در وین، پیرمردی از من پرسید: بزرگترین رویای تو چیست؟
گفتم: «معلمی و نویسندگی». اما به دلیل شرایط اقتصادی حاکم بر کشورم، شغل بازرگانی را برگزیدهام.
پرسید: رویاهایت را چند فروختی؟ گفتم: مگر رویا فروختنی است؟
گفت: تو رویاهایت را به سازمانی که تو را استخدام کرده فروختهای.
اگر ماهی ٣٠٠ دلار حقوق بگیری یعنی سالی ٣۶٠٠ دلار و طی ٣٠ سال حدود ١١٠ هزار دلار. تو بزرگترین رویای زندگیت را ١١٠ هزار دلار فروختی!
و این داستان خیلی از ماست ...
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۵/۰۳/۲۱ ساعت 11:51 توسط تیم راهبریEPSNEWS
|