یکی از فعالان بازار سرمایه براساس حکایتی از سعدی ، طنزی درباره برخی خرید و فروش سهام و نمادهای بورس را به رشته تحریر درآورده است.
 

به گزارش پایگاه خبری بورس پرس، احمد سکاکی از فعالان بازار سرمایه براساس حکایتی از سعدی ، طنزی درباره برخی نمادهای بورس و خرید و فروش  سهام را به رشته تحریر درآورده است :

با رخصت از جناب سعدی علیه الرحمه

تریدری را شنیدم که 150 میلیارد تومان سهم داشت و چهل خبر چین. شبی در شعبه کیش مرا به هتل خویش در آورد. همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن که فلان سهمم به مجمع و فلان حق تقدمم به سررسید است و این اوراق فلان صندوق است و فلان عرضه را فلان در کمین.

گاه گفتی خاطر "خمهر" دارم که سهمی خوشست. باز گفتی نه که اخبار "خودرو" مشوشست "خزلیا" معاملتی دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیمت عمر خویش به گوشه کارگزاری بنشینم.

گفتم آن کدام معاملات است؟ گفت "شبریز" خواهم خریدن که شنیدم تعدیلی عظیم دارد و سپس آن را خالی کرده و سراغ "فخوز" بروم و "وبیمه" به کد همسرم خرم و "حکشتی" به کد باجناق . با "وپست" ه مجمع برم و "حفارس" برای صندوق یاران خرم و زان پس ترک بازار کنم و به کنج کارگزاری بنشینم .

انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند،

گفت ای خزلی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده‌ای و شنیده‌ای گفتم:

آن شنیدستى که در اقصاى غور

آن تریدر هم بیفتاد از ستور

گفت چشم تنگ دنیا دوست را

یاقناعت پر کند یا خاک گور
 

اصل متن سعدی

بازرگانی را شنیدم که 150 شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین، گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوشست باز گفتی نه که دریای مغرب مشوشست سعدیا سفری دیگرم در پیشست اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم. گفتم آن کدام سفرست? گفت گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی بروم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و بدکانی بنشینم.

انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند،

گفت ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده‌ای و شنیده‌ای گفتم:

آن شنیدستى که در اقصاى غور

بار سالارى بیفتاد از ستور

گفت چشم تنگ دنیا دوست را

یاقناعت پر کند یا خاک گور