يک چراغ جادو را مقابل مردم دنيا بگيريد و به آنها بگوييد که غول داخل آن يک آرزويشان را برآورده مي‌کند. هر فردي از  هر کشوري آرزوي متفاوت خواهد داشت. يکي بوگاتي مي‌خواهد و ديگري کشتي تفريحي دوست دارد، يکي مي‌گويد هواپيماي شخصي و يکي کاخي بزرگ را طلب مي‌کند و يکي هم مي‌خواهد صاحب يک سايت مانند فيس‌بوک باشد و شايد کسي هم مي‌خواهد نخستين فضانوردي باشد که قدم روي مريخ گذاشته است.
 
حالا همان چراغ جادو را مقابل بعضی از مردم بگير. نفر نخست پول زياد مي‌خواهد، آن يکي پول فراوان مي‌خواهد، يکي ديگر پول هنگفت مي‌خواهد، آن يکي 3000 ميليارد طلب مي‌کند و يکي ديگر مي‌گويد مي‌خواهد بين فاميل پولدارترين باشد و هرگز ثروت کسي از او بالاتر نرود.
 
بيشتر مردم ايران، آرزويي ندارند. آنها مي‌خواهند هر مشکلي را با پول حل کنند و هر چيزي را با سرمايه‌گذاري مستقيم مالي به دست بياورند.و.....................
بعضی از مردم ايران تاجران خانگي هستند. آنها طلاي اندوخته دارند، دلار و يورو خريده‌اند يا در پي افزايش سود حساب بانکي خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قيمت ارز و سکه را پيگيري مي‌کنند و با شنيدن آن سوت مي‌کشند و نچ‌نچ مي‌کنند، چون نگران سرمايه خود هستند.
 آنها به اين اعتقاد ندارند که هر کسي بايد هماهنگ با درآمد خود زندگي کند. آنها ابتدا يخچال سايدباي سايد را نمادي از ثروت مي‌دانستند و سپس به تلويزيون‌هاي تخت روي آوردند.
 
بسياري از مردم ماهانه قسط خانه و اتومبيل و وسايل الکترونيکي را مي‌پردازند که به آن نيازي ندارند. آنها پارکينگ ندارند، اما اتومبيل گران‌قيمت مي‌خرند و نيمه‌شب با شنيدن صداي آژير دزدگير از خواب مي‌پرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره مي‌رسانند و پايين را نگاه مي‌کنند.

و.........................................................
 
مطالب فوق تکه هایی از :  نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391ساعت | 13:37 توسط حامد ايماني |