ساعت24-روز گذشته حسن روحانی رییس دولت ایران در مجلس حاضر شد و به بهانه دفاع از وزیران پیشنهادی خود برای تصدی 4 وزارتخانه نکاتی را مطرح کرد. به نظر می‌رسد رییس دولت ایران برای اینکه چراغ امید در دل‌های ایرانیان روشن بماند و آن‌ها چشم‌انداز روشنی داشته باشند به مسائل امیدوارکننده ازجمله سه پیروزی ایران بر آمریکا اشاره کرد.

البته او درباره اینکه باید رخدادهایی بهتری در کسب‌وکار مردم پدید اید نیز نکاتی را یادآور شد اما واقعیت این است که به نظر می‌رسد وی از ژرفای درد و رنج و تحقیر شهروندان اطلاع کافی ندارد یا اینکه ترجیح می‌دهد شاید وقتی دیگر به این رنج مردم رسیدگی کند. وی از بنزین ارزان می‌گوید و توجه ندرد که برای یک فردی که اتومبیل دارد هزینه بنزین فقط جزئی از هزینه‌هاست و بر اساس آمارهای رسمی و غیررسمی هزینه قطعات یدکی اتومبیل تا 2.5 برابر شده است. به آقای روحانی کسی باید گزارش واقعی دهد که شهروندان ایرانی این روزها خشمگین هستند و نرخ‌های تورم اعلام‌شده از سوی منابع رسمی تولید آمار آن‌ها را آزار می‌دهد و به سطح بی‌اعتمادی آن‌ها به منابع رسمی آماری می‌افزاید. قدرت خرید شهروندان ایرانی هرروز کمتر از دیروز می‌شود و نوعی بی‌حسی و کرختی به آن‌ها دست داده است. کارگران می‌بینند که مدیران و صاحبان بنگاه‌های صنعتی نیز در فشار تورمی فزآینده گیر افتاده‌اند و توانایی افزایش مزد و حقوق از آن‌ها سلب شده است و احتمال تعطیل کارخانه با کوچک‌ترین فشار از ناحیه مزدها افزایش می‌یابد. خیزهایی از سوی برخی نهادهای کارگری برای طرح افزایش مزد برداشته‌شده و زمزمزمه‌هایی شنیده می‌شود اما کارگران کارخانه‌ها به ویژه کارگاه‌های کوچک و متوسط نیک می‌دانند یا باید کارخانه تعطیل‌شده را ببینند یا با همین میزان مزد که مثل برف در برابر تورم فزاینده آب می‌شود را تحمل کنند. خشم فروخفته میلیون‌ها حقوق و مزدبگیر در کارخانه‌ها، در اداره‌های دولتی، در سازمان‌ها و موسسه‌ها و بنگاه‌های دولتی چیزی است که این روزها شاهد آن هستیم و به نظر نمی‌رسد که در کوتاه‌مدت کاری از دست کسی برآید و اتفاقی در مسیر افزایش قدرت خرید مردم بیفتد. این رخداد پیامدهای ترسناکی دارد. مردم تحقیر می‌شوند و از سر بدبختی و استیصال در خود فرو می‌روند و مردان وزنان در برابر فرزندان خود که حالا نمی‌توانند بفهمند چرا ناگهان قدرت خریدشان کاهش‌یافته است حرفی برای گفتن ندارند.

این تحقیرشدگی و بدبختی شهروندان جدای از پیامدهای اقتصادی به یأس عمومی منجر خواهد شد و کرختی و بی‌حسی در برابر هر رویدادی را دامن می‌زند. این‌گونه شده است که این روزها مردم به یکدیگر که می‌رسند می‌گویند بگذار دلار آمریکا به صد هزار تومان برسد، ما که دیگر چیزی برای از دست دادن نداریم. و این ضرب‌المثل قدیم ایرانی که «آب که از سرگذشت چه یک وجب چه صد وجب» به مرور در جامعه ایرانی این روزهای خاص بر سر زبان‌ها افتاده است.بی‌حسی عمومی اگر در جامعه ایرانی و میان گروه‌های حقوق‌بگیر و مزدبگیر جامعه ریشه دوانده و جاگیر شود ذهن و قلب و دل آن‌ها را از درون تهی کرده و نسبت به هر رخدادی در جامعه بی واکنش خواهند شد. وقتی شما نمی‌توانی با میزان ثابتی از مزد همان کالایی که تا قبل از خرداد 1397 خریداری می‌کردی را دوباره خریداری کنی و باید 50 درصد آن را با همان میزان پول خریداری کنی و این برای صدها کالا اتفاق می‌افتد دیگر از جوش‌وخروش می‌افتی و حتی احساس خشم هم نمی‌کنی و بی‌تفاوتی را پیشه می‌کنی  منتظر می‌مانی که اگر فرصتی شد این وضع را تلافی کنی. کاهش قدرت خرید شهروندان به مرور مصرف جامعه را به زیر می‌کشد و تولید بسیاری از کالاها دیگر با رکود بازار از صرفه اقتصادی خارج می‌شود و در یک دور باطل و سخت آزاردهنده مارپیچ تورم – رکود گرفتار خواهیم شد. این‌گونه که شهروندان قدرت خرید از دست می‌دهند و تنها می‌توانند نیازهای بسیار ضروری خود مثل نان و روغن و پنیر  گوشت و مرغ و تخم‌مرغ آن‌هم در اندازه‌های پایین را خریداری کنند.باید منتظر باشیم که بسیاری از بنگاه‌های تولیدکننده کالای غیر از کالای اساسی به سمت تعدیل نیرو پیش رفته و میزان مزد و حقوق‌بگیران خود را کاهش دهند و این‌یک پدیده زیان‌بار است که موجب می‌شود گروه‌های تازه‌ای بر کسانی که زیرخط فقر بودند اضافه شود. کاهش نیروی مزد و حقوق‌بگیر در سطح کلان بازهم از قدرت خرید جامعه کم می‌کند و در یک دور باطل دیگر این چرخه را در سطحی بالاتر و با سرعتی بیشتر به حرکت درمی‌آورد. مارپیچ تورم – رکود حالا می‌تواند تبدیل به سه‌گانه بسیار خطرناک تورم – رکود- بیکاری شود و جامعه ایرانی را وارد تونل وحشت سازد. بی‌تفاوتی و بی‌حسی شهروندان به مرور آثار و پیامدهای خاص خود را خواهد داشت و بر احساس تحقیر و سرخوردگی می‌افزاید.

هنوز مردم ایران به ویژه گروه‌های کم‌درآمد جامعه پس‌انداز قبلی خود رادارند و از سر ناگزیری به آن‌ها رجوع می‌کنند و از این منبع برخی کاستی‌ها را جبران می‌کنند، اما واقعیت این است که این پس‌انداز برای تهی‌دستان به‌اندازه‌ای نیست که آن‌ها را برای یک دوره میان‌مدت در شرایط امن قرار دهد. ازآنجایی‌که همین پس‌اندازهای ریالی شهروندان نیز در برابر نرخ فزاینده تورم آب می‌رود و ارزشش از دست می‌رود خود نوعی حسرت‌به‌دلی برایشان به بار خواهد آورد.