به دانشگاه نیایید
احد رضاییان*- همه ما تصویر تقریبا یکسانی از دانشگاه در ذهنمان داریم. تصویر ذهنی ما در مورد دانشگاه حاصل ماهیت دانشگاه، اهداف دانشگاه، عملکرد دانشگاه، کارکرد دانشگاه و انتظاراتی است که از دانشگاه داریم. بهتر است مختصات این تصویر را مجددا مرور کنیم:
1. دانشگاه در ذهن ما مجموعهای منظم و به هم پیوسته است.
2. مکانی برای علم آموزی است.
3. مکانی برای پرورش توانمندیهای ذهنی است.
4. مکانی برای پژوهش حول مسائل و چالشها است.
5. مکانی برای تربیت فکری و روحی جوانان است.
6. مکانی برای هدفمندکردن استعداد اساتید است.
7. مکانی برای متمرکز کردن فعالیت عملی اساتید است.
8. مکانی برای کشف استعدادها است.
9. مکانی برای پرورش متخصص است.
10. مکانی برای مهارت آموزی است.
در واقع این مختصات تصویری است که از دانشگاه در ذهن ما ساخته شده است. اما آیا واقعا دانشگاه چنین ویژگیهایی دارد؟ آیا این تصویر با واقعیت موجود همخوانی دارد؟ آیا دانشگاه در واقعیت هم چنین مدینه فاضلهای است؟
هیچ شکی نیست که توانمندترین و باهوشترین افراد در ایران وارد دانشگاه میشوند و از بین آنها، باهوشترینها، پرتلاشترینها و متفکرترینها به عنوان استاد و هیئت علمی جذب سازمان دانشگاه میشوند. در واقع بهترین و کارآمدترین نیروهای جامعه در سازمان دانشگاه دور هم جمع میشوند. اگر نیروی انسانی را موتور محرک جامعه بدانیم، در واقع موتور محرک ایران در دانشگاهها قرار دارد. موتور توسعه ایران؛ چه توسعه اخلاقی، چه توسعه علمی، چه توسعه تکنولوژیک، چه توسعه فرهنگی، چه توسعه سیاسی و ... در دانشگاه قرار دارد. به عبارت دیگر میتوان چنین نتیجهگیری کرد که مهمترین بخشی که در چالشهای مربوط به توسعه باید مورد آسیبشناسی قرار گیرد دانشگاه است.
دانشگاه به عنوان هوشمندترین نهاد جامعه ایران (که باهوشترین افراد را در اختیار دارد) بیشترین سهم را در تغییرات مثبت و منفی در کشور بر عهده دارد. آسیبشناسی توسعه در بستر دانشگاه، دارای دو شاخته اصلی است:
1. آسیبشناسی نهاد دانشگاه در درون چهاردیواری خود.
2. آسیبشناسی حضور و نقشآفرینی دانشگاه در جامعه.
فارغ از مصائب و مسائلی که قبل از نهاد دانشگاه دامنگیر اقتصاد، اجتماع، سیاست و فرهنگ ما بوده است، تولد دانشگاه در ایران و در اختیار گرفتن باهوشترین و تقریبا پرتلاشترین افراد جامعه بحث توسعه در ایران را با موضوعات جدیدی روبهرو کرد.
تصویری که ما از نهاد دانشگاه داریم تصویری بود که غربیها از دانشگاههای آرمانشهری خود به ما القا کرده بودند. در واقع تصویری که آنها از دانشگاه داشتند (با مختصاتی که در بالا اشاره شد) در جامعه ما خروجیهای متفاوتی داشت. به عبارت دیگر نهاد دانشگاه در ایران نه تنها موتور محرک توسعه در ایران نبود بلکه بخشی از چالشهای اصلی توسعه مربوط به همین بود.
تربیت شدههای این نهاد نه تنها مهارت تخصصی کافی نداشتند همچنین از مهارتهای عمومی هم بیبهره بودند. آنها نه تنها متخصصین خوبی نبودند بلکه انسانهای متفاوتی از سایر اقشار جامعه هم نبودند و ویژگیهای روحی و روانی متفاوتی هم نداشتند. اساتید دانشگاهی نه تنها قابلیت پیشبرندگی ماشین توسعه را نداشتند همچنین در پذیرش همدیگر و مدیریت مجموعه و سازمان خودشان با مشکلات و چالشهای بیبدیلی روبهرو بودند. تصویری که از یک مجموعه منسجم و نظاممند در ذهن افراد بود رفتهرفته با رقابت بین اساتید تغییر کرد. رقابت برای به دست آوردن مسئولیتهای بالاتر در جامعه، رقابت برای به دست آوردن پول و ثروت بیشتر، تصویری که در مورد علم و عدالت وجود داشت را به مرور از بین برد. تصویر دانشگاه به عنوان نهادی پیشرو در توسعه سیاسی و فرهنگی جامعه، تحت تاثیر فضای به شدت تنشی، به شدت واگرا و به شدت «خود همه چیز پنداری» پس از گذشت چند دهه تخریب شد.
افول اخلاقی دانشگاه مهلکترین ضربه را بر پیکره تصویر آرمانشهری از دانشگاه وارد آورد و بیاعتمادی به این نهاد را تقویت کرد. گسترش نفاق در همکاریهای علمی، ترویج دروغ در مراودات علمی- آموزشی، برخوردهای استبدادی در مواجهه با چالشها، نقدگریزی مسئولان دانشگاهی و اساتید، برخورد تند با مسائل، ترویج روحیه فردگرایی در مسائل علمی، گریز و انکار همکاریهای علمی و کار تیمی، اصل قرار دادن منافع مالی در مراودات علمی، پرستیژسازیهای غیر واقعی، ترویج توهم دانشمندی، ترویج تفکر استاد سالاری و چندین مورد دیگر، باعث شد تا تصویر ساخته شده از دانشگاه جای خود را به تصویر جدیدی از دانشگاه با مختصات دیگری بدهد.
تجربه چند دهه دانشگاهداری در ایران نشان میدهد که بخش اصلی استعدادها و توانمندیهای نیروی انسانی در ایران به هدر رفته است. مطالعه رفتار اعضای هیئت علمی و دانشجویان در دانشگاه گواه بسیاری از واقعیتها است. برای بسیاری از اساتید دانشگاه به عنوان شغل دوم در نظر گرفته میشود و آنها در طول هفته تنها یک الی دو روز را به دانشگاه اختصاص میدهند و بقیه طول هفته اتاقهای آنها خالی است. دانشگاه به جای اینکه به عنوان موتور توسعه باشد، یکی از چالشهای توسعه در ایران بوده است. چالشهای این نهاد، توسط دانشآموختهها و تربیت شدههای آن عینا به جامعه منتقل شده است. با توجه به اینکه در جامعه چنین القا شده است که مدیران باید از بین دانشگاهیان انتخاب شوند این القاء شرایط را برای انتقال ناهنجاریهای دانشگاه به درون جامعه فراهم کرده است. تربیتشدههای دانشگاه نه تنها ناهنجاریهای آموخته شده را به درون صنعت و جامعه منتقل میکنند همچنین این ناهنجاریها در تربیت فرزندان آینده این جامعه نیز در دورن خانوادهها اثر گذاشته است.
با خودتان فکر کنید دانشگاه در 4 الی 10 سال چه ارزش افزودهای برای شما و زندگی شما داشته است؟ چه آوردهای برایتان داشته است؟ اگر همین میزان وقت و انرژی را صرف آموختن مهارتی میکردید، در این مدت با آن مهارت میتوانستید چه خدماتی به جامعه ارائه دهید؟ به جای گذراندن 12 الی 23 سال آموزش در مدارس و دانشگاهها اگر همین زمان را به شیوه دیگری به آموزش و مهارتآموزی میگذراندید آیا نتایج بهتری برای زندگیتان و توسعه جامعه به بار نمیآورد. من در 23 سال دوران تحصیلم چه خدمتی به جامعه کردم؟ اگر این 23 سال را بر روی حل یکی از معضلات جهان متمرکز میشدم چقدر احتمال داشت راه حلی برای آن معضل بیابم؟ آیا 7 سال برای فرا گرفتن علم پزشکی لازم است؟ آیا 12 سال از بهترین روزهای زندگیمان را باید صرف گرفتن یک تخصص بکنیم؟ آیا فکر نمیکنید این سیستم آموزشی هم تنبل و هم زمانبر است؟ آیا فکر نمیکنید نهاد علم و آموزش در ایران بیش از آنکه با هدف آموزش راهاندازی شده باشد با هدف کسب ثروت و بنگاهداری راهاندازی شده است؟
گره زدن سرنوشت جامعه و آینده توسعه به دانشگاه یکی از اشتباهات اساسی در چند دهه گذشته بود. ابعاد فاجعه دانشگاهداری در ایران بسیار گستردهتر از چیزی است که تصور میشود. تصور کنید اگر دهها هزار شخص باهوش و با استعدادی که الان در قالب هیئت علمی در اختیار سازمان دانشگاه هستند را از قید و بند دانشگاه رها کرده و از ابتدا تلاش میکردیم تا توانمندی و استعداد آنها را در صنایع مختلف به کار بگیریم و به جای علمآموزی به آنها مهارت بیاموزیم و در حین مهارتآموزی به صورت تجربی و عینی، درس اخلاق و زندگی هم به آنها میدادیم، چقدر وضعیت جامعه ما بهتر بود. باید بپذیریم که نباید آنقدر گسترده روی دانشگاه سرمایهگذاری میکردیم، شاید نهاد دانشگاه در ظاهر دستاوردهایی برای ما داشته است اما در نهایت به دو دلیل کلی باعث باخت تاریخی ما شده است:
1. تلف کردن توان و ظرفیت نیروی انسانی در قالب هیئت علمی و پژوهشگر.
2. ایجاد محیطی مسموم که بسیاری از زشتیها از درون آن متولد شده و در جامعه رسوخ کرده است.
دانشگاه با ساختارهای فعلی و با تصویری ویرانشهری که از آن در افکار عمومی ایجاد شده و در آینده تقویت خواهد شد، پاسخگوی نیاز نسلهای بعد نخواهد بود. دانشگاه با هدر دادن 4 الی 10 سال از بهترین سالهای زندگی جوانان، نه تنها خسارت بزرگی بر کشور وارد میکند همچنین باعث آسیبدیدن سایر ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز میشود. به نظر میرسد در چند سال آینده نهاد علم در ایران به بنبست خواهد رسید و الگوهای آموزش و پژوهش با بحران بزرگی روبهرو خواهند شد. بیاعتمادی به نهادهای علم باعث توسعه آموزش خصوصی شده و صنعت و بازار همزمان با مهارتآموزی به محلی برای تمرین مهارتهای انسانی و اجتماعی تبدیل خواهند شد. توسعه آموزش خصوصی باعث به وجود آمدن ناعدالتی علمی و آموزشی شده و زمینه برای بروز تنشهای طبقهای مهیا خواهد شد.
نظام آموزش ایران تناسبی با توسعه فناوریها، رشد ذهنی و مهارتهای نسلهای آینده ندارد و در این بین دانشگاه وضعیت اسفبارتری دارد. دانشگاه به دلیل ساختارهای نقدگریز و قواعد و مقررات عرفی حاکم بر آن امکان تغییر در کوتاهمدت و میانمدت را ندارد اما سرعت تغییرات و شتاب تغییرات بسیار بیشتر از حد تصور است. از این رو انتظار میرود دانشگاه با بحرانهای غافلگیرکننده مواجه شود. کارآمدی دانشگاه در چند سال آینده مورد پرسش افکار عمومی قرار خواهد گرفت و اعتماد عمومی به شدت نسبت به این نهاد کاهش خواهد یافت. مرگ دانشگاه و ارزشهای آن نزدیک است؛ در تصمیمهای خود تجدید نظر کنید.
*پژوهشگر پسا دکتری آینده پژوهی دانشگاه تهران