بدون هیچ تردیدی، مرگ فرهاد و آزاد، دردی است روی دردهای مردمی که نان ندارند؛ سی‌ام آذرماه، مردم با تکه‌های نان به پیشواز جسم بیجان فرهاد خسروی رفتند؛ تکه‌های نان روی دست‌ها، نشانه‌ی اعتراض است....

 تکه نانی برای سوگواری/ مشت‌های گره کرده‌ی فرهادِ ۱۴ ساله در اوراماناتِ مرگ

به گزارش کارگر آنلاین ، زمستان، سرما و توده‌های زمخت برف که برای مردمان اینجا دیگر زیبا نیست، نه، اصلا زیبا نیست. اینجا جاده اورامانات است و فرهاد را وقتی پیدا می‌کنند که سه روز است بیجان کنار این جاده افتاده، فرهاد سه روز است که دستانش را از زور سرما مشت کرده و نفس نمی‌کشد....

 

 

«فرهاد خسروی» چهارده سال بیشتر ندارد؛ چهارده سالگی، آغاز شکفتن است، آغاز بهاری که برای فرهاد خیلی زود خزان می‌شود؛ فرهاد جانش را در ازای نان قمار کرده است، قماری بی‌بازگشت که جنازه‌ی او را کنار جاده رها می‌کند؛ قمار خشن و بی‌بازگشتِ «کولبری»....

 

 

چند روز پیش از این، در روزهای پایانی آذرماه، فرهاد چهارده ساله به همراه برادرش – آزاد ۱۷ ساله- و تعدادی دیگر از کولبران در گردنه‌های تته‌ی مریوان گیر می‌افتند؛ زور سرما زیاد است و راه خروجی از کوهستان نیست؛ گرداگرد بدن‌های لرزان این جوانان را ستیغ‌های پربرف کوه فراگرفته و تمام جاده‌ها به سوی زندگی محو است.

فرهاد خسروی، در همان دقایقِ اولیه که سرمای مرگ هجوم می‌آورد، کتش را درمی‌آورد و تن برادر هفده ساله‌اش آزاد می‌کند و با زبان شیرین کوردی می‌گوید:رفیقان طاقت بیاورید! می‌روم کمک بیاورم....

فرهاد که دل به جاده اورامانات می‌زند، هرگز بازنمی‌گردد؛ زور سرما و بوران، جوانی او را مغلوب می‌کند و بر زمین می‌افتد؛ بیست و ششم آذرماه، اطلاعیه رسمی هلال احمر، مرگ برادر فرهاد، آزاد خسروی را بر اثر سرما و کولاک تایید می‌کند؛ یکی دیگر از کولبران این گروه بر اثر سرمازدگی شدید به بیمارستان مریوان منتقل می‌شود و هنوز هم روی تخت بیمارستان با دردهای کوهستان دست و پنجه نرم می‌کند؛ اما از فرهاد خبری نمی‌شود؛ سه روزِ تمام هزاران نفر از مردم منطقه‌ی مریوان، سروآباد و اروامانات به دنبال نشانی از فرهاد می‌گردند، سگ‌های زنده‌یاب هم تمام کوهستان را به شامه می‌کشند اما در نهایت در غروب ۲۹ آذر، جسد فرهاد در جاده‌ی اورامانات یافت می‌شود.

نان‌ها روی دست!

چهارده سالگیِ فرهاد همانند هفده سالگی برادرش آزاد، طعمه‌ی دستان زمخت مرگ می‌شود؛ سه روز پیش‌تر، تشییع جنازه‌ی آزادِ سرمازده برپا می‌شود و روستای نی، روز ۳۰ آذرماه، بازهم شاهد سوگواری است؛ این بار سوگواری جوان دیگری از همان خانواده، فرهاد خسروی. مردم در مراسم تشییع جنازه، تکه‌های نان سر دست گرفته‌اند، به نشانه‌ی اعتراض، اعتراض به اینکه چرا اینجا در کردستان  باید برای «نان»، «جان» داد؟!

«کولبری» خشن‌ترین و ناعادلانه‌ترین راه نان درآوردن، دیگر انگار برای مسئولان محلی و کشوری، تبدیل به پدیده‌ای عادی شده است؛ کولبران از جوان ۱۲ ساله یا ۱۴ ساله گرفته تا پیرمردان ۸۰ ساله، باری سنگین بر دوش می‌نهند و برای دویست یا سیصد هزار تومان، کوهستان‌های پرخطر مرز را پشت سر می‌گذارند؛ خطر، بسیار است؛ از سرمازدگی و سقوط  از کوه گرفته تا مین‌های جامانده از زمان جنگ و تیر ماموران مرزی که گاه قلب کولبران را هدف می‌گیرد؛ فرهاد و آزاد، تنها قربانیان این راه پرخطر نیستند؛ همین امسال از ابتدای سال، فقط مرگ ۱۱ کولبر در رسانه‌های رسمی منتشر شده است و احتمالاً همین تعداد مرگ بی‌صدا نیز وجود داشته است. خطرها زیاد است و قمار جان بر سر نان، همچنان ادامه دارد اما هیچ راهکار اصولی برای حل این مشکل بزرگ، در دستور کار نیست.

بیستم خرداد ماه ۹۷،جلال محمودزاده نماینده مهابادبه رحمانی‌فضلی، وزیر کشور در خصوص تکرار تیراندازی و کشتن کولبرها تذکر کتبی داد. او در این تذکر اعلام کرد « راه برخورد با قاچاق، کشتن و زخمی کردن کولبران که برای یک لقمه نان و معیشت خانواده در تلاشند، نیست.»