سعید اسلامی بیدگلی

******

مدت‌هاست که در کلاس‌ها و سمینارها و گاهی هم در جمع‌های خودمانی و به‌خصوص در مباحثه با دوستان خارج از کشور هم با این سوال مواجه می‌شوم که در شرایطی که آمارها نشانه‌های خوبی از اقتصاد ایران نمی‌دهند، شاخص بورس اوراق بهادار چگونه مدام در حال رشد است؟ مگر قرار نیست که آن‌طور که در متون مالی و اقتصادی خوانده‌ایم؛ بورس هر کشوری آینه اقتصاد آن کشور باشد؟ و …. بر آن شدم تا در این مجال کوتاه چند نکته ساده در این مورد بنویسم.

نکته اول این‌که شاخص بورس (در همه بورس‌ها) نمادی از میانگین بازار است. بنابراین وقتی شاخص رشد (یا افت) می‌کند، لزوما همه سهام بازار هم‌راستا با آن حرکت نمی‌کنند. این مسئله در بورس‌هایی مثل ایران که در آن چند شرکت بزرگ تاثیر عمده‌ای روی شاخص دارند، از اهمیت بیشتری برخوردار است. بسیاری اوقات، قیمت سهام آن چند شرکت بزرگ در جهت عکس بیشتر سهام موجود در بازار حرکت می‌کند و نهایتا حرکت شاخص هم با تغییرات قیمتی همان شرکت‌های بزرگ هم‌جهت می‌شود. البته تحقیقات بسیاری در حوزه مالی و اقتصاد وجود دارد که اشاره می‌کند که رشد شاخص باعث جذابیت بازار و جذب نقدینگی می‌شود و به اصطلاح پول تازه[۱] را به بازار می‌آورد. هر چه تنوع صنایع در بازار بیشتر باشد و شرکت‌های بیشتری در بورس اوراق بهادار پذیرفته و لیست شده باشند، شاخص نمای بهتری از اقتصاد خواهد بود. اگر بورس تصویری واقعی از اقتصاد باشد (یعنی صنایع همان وزن را در بورس داشته باشند که در اقتصاد دارند) شاخص بورس هم آینه اقتصاد آن کشور خواهد بود. برای آنان که کمی بیشتر به تئوری‌های مالی علاقه‌مندند اشاره می‌کنم که وزن همه سرمایه‌گذاری‌ها در پرتفولیوی بازار (M) تئوری مارکویتز با وزن‌شان در اقتصاد کل برابر است؛ یعنی M نمای واقعی از کل اقتصاد است.

نکته دوم درباره رشد شاخص بورس ایران است. اگرچه شاخص چهل و پنج هزار واحدی محمل مناسبی برای جولان مدیران بازار سرمایه است، اما آن‌ها بهتر از من و شما می‌دانند که رشد این شاخص، به معنای اقتصادی آن، واقعی نیست و اگر اثرات تورمی از این شاخص کسر شود، رشد شاخص چندان هم غرور آفرین نخواهد بود. در جلسه‌ای اشاره کردم که شاخص بورس‌های همه کشورهایی که دارای اقتصاد متورم هستند و ارزش پول ملی‌شان در حال کاهش است، به طور سرسام‌آوری رشد می‌کند. شاخص بورس زیمبابوه هم در دوران ابر تورمی در حال رشد و البته محل فخرفروشی موگابه و همکارانش بود. اقتصاد امروز زیمبابوه نمای بهتری از مدیریت موگابه نشان می‌دهد تا رشد آن روز شاخص‌ها. در مورد ایران باید بگویم که ای کاش شاخص بازار سرمایه اینچنین رشد نکرده بود؛ ولی ارزش پول ملی هم این‌همه کاهش نیافته بود و دچار تورم رکودی نبودیم. در حقیقت بخشی از رشد شاخص بورس در بازار سرمایه ایران حاصل تعدیل بازار است. در یک نگاه ساده می‌توانید مشاهده کنید که ارزش دلاری بازار چه مقدار کاهش داشته است، این یعنی کاهش ارزش دلاری ثروت سرمایه‌گذاران بورس ایران علیرغم افزایش شاخص.

سومین موضوع مسئله مدیریت شاخص است. موضوعی که البته رد پای پررنگی از آن در کتاب‌های و متون علمی پیدا نمی‌کنید و بیشتر به بازارهای توسعه نیافته و به کشورهایی برمی‌گردد که همه چیز در آن‌ها رنگ و بوی سیاسی دارد. این نکته قابل توجه است که مسئولان بازار سرمایه هیچ کشوری مسئول رشد شاخص نیستند. آن‌ها باید بیش از همه باور کنند که رشد شاخص باید با رشد اقتصادی همراه و هماهنگ باشد. آن‌چه حوزه مسئولیت ایشان است، حرکت به سمت کارایی اطلاعاتی و عملیاتی است (حتی کارایی تخصیصی هم در حوزه مسئولیت مستقیم مدیران بازار سرمایه نیست.). مسئولان سازمان و شرکت بورس باید رانت‌های اطلاعاتی را حذف کنند و دست‌کاری قیمت‌ها را کاهش دهند. زمانی که شاخص بازار سرمایه محلی برای عرض اندام گروه‌های سیاسی است و مناسبت‌های ملی و سیاسی تاثیر بیشتری بر شاخص دارد تا اخبار اقتصاد واقعی، آن‌گاه مدیران بازار نیز از کاهش شاخص واهمه دارند و تمام تلاش خود را می‌کنند تا این شاخص همیشه صعودی باشد و واقعی یا غیر واقعی بودن این رشد برای ایشان اهمیت چندانی ندارد. درست از همین روست که ما در کشورمان با مسئله‌ای مواجه‌ایم که در متون مالی یافت نمی‌شود: “شاخص‌گردانی”. البته کارشناسان و اهالی مطبوعات هم نباید مدیران بازار را مسئول کاهش شاخص بدانند.

چهارم این‌که تنوع شاخص‌های معنادار در بازارهای جهانی است. اگرچه در کشور ما هم شاخص‌های متعددی محاسبه و اعلام می‌شود، اما فقط شاخص اصلی بازار است که بار معنایی جدی دارد و اهالی بازار سرمایه درباره آن صحبت می‌کنند. برای درک بهتر روند حرکت قیمت (و سرمایه) در بازار باید شاخص‌های متعددی طراحی، محاسبه و اعلام شود و البته ناگفته پیداست که این وظیفه سازمان و یا شرکت بورس به تنهایی نیست. نهادهای تحقیقاتی، موسسات مشاور سرمایه‌گذاری و حتی مطبوعات تاثیرگذار می‌توانند این مسئولیت را بر عهده بگیرند و شاخص‌هایی برای ردگیری اتفاقات خاص، صنایع خاص، صندوق‌های سرمایه‌گذاری و … طراحی کنند. فراموش نکنیم که شاخص‌های استاندارد اند پورز[۲] و داوجونز[۳] و … هم توسط نهادهای مستقل غیر دولتی محاسبه می‌شود. این شاخص‌ها مزایای بسیاری دارند که از آن‌جمله می‌توان به هدفمند بودن و عدم دست‌کاری آن‌ها اشاره کرد. مثلا اگر شاخصی داشتیم که ارزش واقعی بازار سرمایه (پس از کسر تورم) را نشان می‌داد، امروز می‌توانستیم ببینیم که اوضاع ارزش واقعی دارایی سرمایه‌گذاران چقدر است؛ مسئولان اقتصادی هم نمی‌توانستند این شاخص را دست‌کاری کنند.

حالا با همه نکات گفته شده و البته بسیاری نکته ناگفته (که احتمالا باریک‌تر ز مو هم بوده است) می‌دانیم که شاخص بازار سرمایه ایران معیار خوبی برای نشان دادن اوضاع حتی بورس هم نیست، چه برسد اوضاع کل اقتصاد ایران. همچنین این شاخص معیار درستی برای ارزیابی عملکرد مدیران پرتفولیوها و شرکت‌های سبدگردانی نیست. رسیدن به این مهم همتی جدی می‌طلبد از سوی مدیران بازار سرمایه، محققین و شرکت‌های فعال در بازار و اهالی رسانه. ممکن است این شاخص سال آینده از مرز چهار صد و پنجاه هزار هم گذشته باشد و ارزش دلاری کل بازار ۱۰ میلیارد دلار شده باشد. . . .